مدتهاست


مدتهاست مجازی می خندیم …
مجازی شادیم…

مجازی عاشق می شیم…

مجازی دیگران رو دلداری میدیم…

اما…

اما واقعی تنهاییم...

واقعی درد می کشیم!!

عادت کردم به تنهایی شب


عادت کردم به تنهایی شب شدم زندانی  تو قفس

حس خوبی داشتم ولی انگار که نه انگار که تنهایم


سیر می شدم با گریه های بی اشک

شاد می شدم با قول های بی عمل


 راضی بودم از همه

گلایه می کردم از خودم


کاش گریه های بی صدا

می شد راهی برای فرار


تا به کی کنم سکوت

که به پایان می رسد انتظار