عادت کردم به تنهایی شب
عادت کردم به تنهایی شب شدم زندانی تو قفس
حس خوبی داشتم ولی انگار که نه انگار که تنهایم
سیر می شدم با گریه های بی اشک
شاد می شدم با قول های بی عمل
راضی بودم از همه
گلایه می کردم از خودم
کاش گریه های بی صدا
می شد راهی برای فرار
تا به کی کنم سکوت
که به پایان می رسد انتظار
+ نوشته شده در جمعه سی ام تیر ۱۳۹۱ ساعت 0:43 توسط حمیدرضا
|