گریم می گیره وقتی گوش می کنم
نه اين قرارمون نبود تو بي خبر بري
من خسته تر بشم كه تو بي همسفر بري
نه اين قرارمون نبود من رنگ شب بشم
توسر سپرده شي من جون به لب بشم
باور نمي كنم اين تو خود تويي
اين تو كه از خودش بي خود شده تويي
باور نمي كنم عشق مني هنوز.......
گاهي به قلب من سر ميزني هنوز
وقتي زندوني تو قفس مثل پروازي تو قفس
اين رسم همراهي نشد اي همنفس
وقتي قلبت از من جداست سرگردان و بي همصداست
انگار دستت با دست من نا آشناست......
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم آبان ۱۳۹۲ ساعت 19:35 توسط حمیدرضا
|