امدی و با ورودت همه چیز رنگی شد
جلوه عشق برای غزلی رنگین شد
بودیو این زندگی جانی گرفت
در کنارت خواب من معنا گرفت
در شروع یک طلوع سرد ماه
ناگهان در دل اشوبی گرفت
چشم باز کردم که دیدم نیستی
از همه پرسیدمت کم نیستی
رفتیو با رفتنت دل زار شد
جلوی عشق برایم تار شد